جمعیت کودکان یتیم درمراسم شهادت حضرت علی (ع)
زن بیچاره ای مشک آب بزرگی را به دوش گرفته بود ونفس نفس زنان به سوی خانه اش می رفت.مرد ناشناسی به او رسیدومشک آب راازاوگرفت وخودش به دوش کشید.کودکان خردسال زن، چشم به در دوخته،منتظرآمدن مادربودند.درخانه بازشد.کودکان معصوم دیدند مرد ناشناسی همراه مادرشان به خانه آمد که مشک آب بردوش داشت. مرد ناشناس ظرف آب را برزمین گذاشت واززن پرسید:
-معلوم است که مرد نداری که خودت آبکشی میکنی.چطورشده بی کس مانده ای؟
زن آهی کشید وگفت:«شوهرم سربازبود.علی بن ابیطالب اورا به یکی از مرزها فرستاد واودرآنجا کشته شد.اکنون من مانده ام با چند طفل خردسال.» مرد ناشناس دیگر هیچ حرفی نزد،سربه زیرانداخت وخداحافظی کرد ورفت. اما خیلی زودزنبیلی برداشت ومقداری آذوقه از گوشت وآردوخرما، درآن گذاشت ویکسره به همان خانه رفت.
زن گفت:«خداازتوراضی باشد وبین ماوعلی هم خدا خودش داوری کند.»
مرد ناشناس گفت: « دلم می خواهد ثوابی کرده باشم،اگر اجازه بدهی،خمیر کردن وپختن نان یا نگهداری اطفال را من برعهده بگیرم.»
زن جواب داد:« بسیارخوب.ولی من بهتر میتوانم آرد خمیرکنم ونان بپزم.توبچّه ها رانگهدار تامن ازپختن نان فارغ شوم.»
زن دنبال کار پختن نان رفت. مرد هم مقداری از گوشتی راکه آورده بود،کباب کرد وبا مقداری خرمابا دست خود به بچّه ها میخورانید وبا گذاشتن هر لقمه به دهان کودکان با چشمهای اشکبار می فرمود : « بچّه ها علی ابن ابیطالب را حلال کنید،علی درحقّ شما کوتاهی کرده..علی راحلال کنید...»
وقتی خمیرآماده شد،زن صدا زد: « بنده خدا،تنورراآتش کن.»
مرد ناشناس رفت وتنور را روشن کرد.شعله های آتش زبانه کشید.آنگاه اوچهره خویش را نزدیک آتش کرد.وبا خود می گفت:«حرارت آتش را بچش. این است کیفر کسی که درحقّ وکاریتیمان وبیوه زنان کوتاهی کرده است.»
درهمین موقع زنی از همسایگان به آن خانه سرکشید ومردناشناس را شناخت وبه زن همسایه گفت:« وای برتو!این مرد را که به کمک گرفته ای نمی شناسی؟اوامیرمومنان علی بن ابیطالب است.»
زن بیچاره هراسان جلو رفت وعرض کرد:«بسیارخجل وشرمسارم، مرا ببخشید.»
امام فرمود: «نه،من ازتومعذرت میخواهم که درکارتو وفرزندانت کوتاهی کردم.»
بعد ازآن،حضرت مرتب به آن خانه سر میزد وآن خانواده راازنظر غذا وپوشاک تامین می کرد.
بحارالانوار مجلسی
کلمات کلیدی: